برنامه ی عید93
عزیزم دیشب بلاخره من وبابایی برنامه سفرعید راریختیم قرارشد اول عید بامامان جون وخاله عتاب ودایی امیربیریم خرمشهر دوشب میمونیم ومیریم گناوه میگن برای خرید خوبه البته بایکی ازاساتیدهمامنگ کردم که شب بریم پیام نوراونجا بمونیم ولی اون اصرارداره بریم خونشون ولی بلاخره راضیش کردم یکی ازسویت هارابرامون رزرو کنه البته محل کاربابات هم بهمون جا میده ولی چون دایی وخاله ومیخوان همرامون بیان جا به همه نمیدن خلاصه میخوام ازگناوه کلی چیز برات بخرم به قول بابات همیشه بهم میگه توازوقتی مریم اومد فقط برا ی اون خرید میکنی برای خودت خرید نمیکنی خوب گلم بعدش یک شب میریم اهواز اهوازهم بابات قراره هتل هماهنگ کنه البته فامیل های شوهرخاله هستند ولی چون نمیشناس...
نویسنده :
مامانی
10:51
خونه تکونی عید
دخترکم خودت میدونی که مامان دوروز مرخصی گرفته بود که خونه تکونی کنه ولی دوروز مثل باد گذشت هیچی نفهمیدم روزاول آشپزخونه راتمیز کردم ودیروز اتاق راجابه جا کردیم امروز هم خونه رابه هم ریخته گذاشتم واومدم سرکار اگر بعدازظهر به خاله وفاطمه بگم بیان کمکم بلکه این خونه تکونی عید تموم بشه آخه طفلک بابات هم اسفند ماه کارشون زیاد میشه نمیرسه کمکمون کنه دیروز دیدی که تااومد ناهارخورد دوباره برگشت سرکار تا ساعت ٧و٨شب پس مجبورم خودم کارهاروبکنم ماشاله توهم مریم جان کم خونه نذاشتی تاتونستی کثیف کردی دیگه باید بهم قول بدی مثل یک دخترخوب خونه رابه هم نریزی به خدا مامان وقت نمیکنه عزیزم بعضی وقتها میگم کاش خانه دار بودم به خونه وبچه وشوهربیشتر میرسیدم ........
نویسنده :
مامانی
10:39
لباس عید دخترم
عزیزکم دخترگلم دومین سالی هستی که عید پیشمونی کلی ذوق خریدن لباست رادارم من وتو بابایی رفتیم بیرون سه دست لباس خونگی خریدیم وچندتا سارافون ازساراخانم که توی نی نی سایت باهاش آشنا شدم برای عیدت خریدم عکس سارافونها راگذاشتم میخواستم تنت کنم عکس بندازم ولی دیروز مهمون داشتیم وقت نکردم انشاله تنت کردم حتما عکشو میزارم وای مثل ماه شده بودی گلم چقدراین لباسها بهت میاد ...
نویسنده :
مامانی
10:08